میتونم بگم کتابهای تنتن ما رو از دنیای روزمرگی و تکرار بیرون میکشید و مینداخت وسط تعقیب و گریزهای پلیسی و ماجراهای مشکوک و گاهی هم خندهدارش!! البته به سبک یه خبرنگار فضول که کلهش بدجور بوی قرمه سبزی که چه عرض کنم، بوی بیف استروگانوف میداد!! به شخصه وقتی برای اولین بار کتابها رو میخوندم دل تو دلم نبود که چی میشه و ماجرا به کجا ختم میشه! مثلا توی کتاب تنتن در آمریکا اون قسمتی که تنتن تو کارخونه سوسیس و کالباس به نرده تکیه داده بود و رئیس کارخونه که با گانگسترها همدست بود اون دکمه رو فشار داد و تنتن افتاد لای مخلوط گوشت و ادویهها! هرژه هم استاد لحظات تعلیق و بلاتکلیف گذاشتن خواننده بود! قبل از اینکه به خوندن کتاب ادامه بدم گفتم که واقعا تنتن مرحوم شد! اما از شانسش درست همون موقع کارگرها اعتصاب میکنن و دستگاهها رو خاموش میکنن و تنتن سالم از اونور دستگاه میاد بیرون!!
جا داره یادی هم بکنیم از کاپیتان هادوک خداوندگار بی بدیل دریاهای جهان که فحشاش هم دلمون رو خنک میکرد هم باعث میشد کلی بخندیم (یه کمی گیج هم تشریف داشتن ایشون البته!!) و اون دوتا کارآگاه که دو مرحله از خنگ هم اونورتر بودن و کلا یا همه چی رو عوضی میفهمیدن یا کلا شوت که چه عرض کنم، تو آفساید بودن!! و همچنین میلوی شیطون و بازیگوش که گاهی همه چیو به هم میریخت اما جز خرابکاری نه تنها دوست خوبی برای تنتن بود بلکه جونش رو هم چندبار نجات داد. و پروفسور تورنسل گیج و ناشنوا که با اختراعاتش گاهی برای تنتن و دوستانش دردسر درست میکرد و گاهیهم کمکشون میکرد! اما بیشتر وقتا نمک داستان و مایه دردسر بود!
خلاصه جناب آقای هرژه روحت شاد، با اینکه جو دوره نوجوانیمون رفته اما تو با کتابهات برای ما دنیایی از خاطره باقی گذاشتی که هر موقع یادش میافتیم لبخند میزنیم و یاد ماجراجوییهایی میافتیم که بدون کتابهای تو در دنیای واقعی نمیتونستیم تجربهشون کنیم.
درباره این سایت