محل تبلیغات شما

دکتر شلدون کوپر، نیمه نابغه نسبتا خنگ سریال تئوری بیگ بنگ رو توی تصویر مشاهده می‌فرمایید! مدت  ۳ سال از افتخار بزرگ این سریال که شروع دیده شدنش توسط بنده هست می‌گذره! (روح شلدون در وی حلول می‌کند!) 
اولین چیزی که باعث شد اصلا سراغ این سریال برم اسم غلط اندازش بود که باعث شد فکر کنم سریال با موضوع علمیه! ولی وقتی فهمیدم سریال سیتکامه و ۱۲ فصله (که اون موقع ۹ فصل بود) کاملا نا امید شدم اما حیفم اومد ادامه ندم.
خوب، زیاد حاشیه نریم! نکته اصلی سریال تغییر شخصیت شلدون از یه دانشمند به ظاهر بالغ لجباز و کاملا یه دنده که هیچ راهی نداره مرغش حتی یک و یک صدم پا داشته باشه به یه شخصیت نسبتا(!) انعطاف پذیر و با احساسات انسانی و حتی درک احساسات بقیه هست.
مسئله اصلی اینه که شلدون تحت تاثیر تماشای سریال استار ترک، فکر می‌کنه تنها راه پیشرفتش از راه منطق و خشک و پرداختن صرف به علم و علی‌الخصوص فیزیک و ریاضیاته. برای همین بُعد احساسات خودش رو کنار می‌زاره و تبدیل به رباتی می‌شه که به جز منطق محض هیچ چیزی حالیش نمی‌شه و حتی از گوش دادن به موسیقی توی ماشین خوشش نمیاد! اما کم کم بعد از دیدن ایمی فرا فاولر احساساتش بیدار می‌شه و تغییرات کمی در شخصیتش ظاهر می‌شه. حتی شلدون به طور عمدی به احساسات کسی ضربه نمی‌زنه، بلکه متوجه نمی‌شه که با منطق خشک و انعطاف ناپذیرش داره احساسات بقیه رو خرد می‌کنه. (تنها دلیلی که بقیه لیوان یا وسیله دیگه‌ای رو توی سرش نمی‌شن!!) اما وقتی ایمی ترکش می‌کنه متوجه می‌شه که احساسات هم به اندازه علم و منطق ارزش دارن. تا قبل از ورود ایمی به زندگی شلدون، اون هیچ ایده‌ای از احساسات بقیه آدمها نداشت، اما وقتی متوجه شد که با منطق خشک و انعطاف ناپذیر بودنش، داره به بقیه آسیب می‌رسونه، خواست که تغییر کنه. البته گاهی هم که می‌خواست ابروی طرف رو درست کنه، می‌زد چشمش رو کور می‌کرد! اما بالاخره راه درستش رو پیدا می‌کرد و به احساسات انسانی نزدیک‌تر می‌شد.
درسته شلدون یه شخصیت تخیلیه و محاله که آدم هیچ احساسی نسبت به هیچ چیزی (چه مثبت و چه منفی) نداشته باشه، اما ممکنه گاهی رفتارهایی داشته باشه که مثل شلدون ندونه که داره چیکار می‌کنه و چه تاثیری روی بقیه می‌ذاره. این سریال ثابت می‌کنه آدم حتی اگر هیچ احساسی هم نداشته باشه می‌تونه تلاش کنه احساسات درونش رو بیدار کنه و با بقیه به درستی ارتباط برقرار کنه. تاثیرگذارترین لحظه سریال، لحظه‌ای بود که شلدون علی رغم داشتن منطق خشک و انعطاف ناپذیرش، برای اولین بار به ایمی گفت که دوستش داره! و نکته خیلی جالب ترش این بود که با همون منطق خشک و زبون نفهمش به این نتیجه رسیده بود که نسبت به ایمی احساس داره!! 
امیدوارم بسته به وضعیت منطق و احساساتمون، یه ایمی یا شلدون تو زندگی همه‌مون باشه که احساس و منطقمون رو به طور متعادلی تنظیم کنه!!

اتصالی به سبک شرلوک!

من انگیزه منگیزه سرم نمی‌شه!!

صندلی داغ (مطلب ثابت)

شلدون ,رو ,احساسات ,سریال ,منطق ,بقیه ,خشک و ,منطق خشک ,بود که ,احساسات بقیه ,این سریال

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اس موزیک بانک دانلود مقالات,پروژه,سرگرمی,علمی,فرهنگی subcrutpgeapi وبلاگ خبری bazsazi جنس ساعت دیواری چیست ؟ gipacomca مجله اینترنتی پایان نامه های ارشد حقوق دلنوشته های من